دلایل جذابیت فوتبال ، در روانکاوی فرهنگ عامه
آنچه در زیر میخوانید، بخش کوتاهی از فصل سوم کتاب روانکاوی فرهنگ عامّه است که مؤلف دلایل جذابیتهای ناخودآگاهانهی فوتبال را از منظری روانکاوانه بررسی میکند:
رابطهی ما با توپ همانقدر دوسوگرایانه است که رابطهمان با اشیاءِ نهیشده، خواه این اشیاء واجد جنبهای وسواسی برایمان باشند و خواه موجد هراسی بیمارگونه. هر تیمی ــ اگر نه بازیکنانِ منفردِ تیم ــ میبایست توپ فوتبال را، هم تا جایی که میشود حفظ کند و هم اینکه آن توپ دائماً با ضربهی بازیکن به سمتی دیگر پرتاب میشود. به عبارت دیگر، هم در پیِ به دست آوردن توپ هستیم و هم خواهان رها شدن از آن. در فوتبال لزوماً خشونت فراوانی علیه توپ اِعمال میشود، ولی همچنین استفادههایی مهرورزانه و هنرمندانه از آن به عمل میآید، به گونهای که لگد زدن به توپ حکم نوازش کردن آن را دارد و نه حکم وارد آوردن درد به آن. [در بخشهای قبلی] دربارهی تلاش بازیکنان فوتبال به اینکه توپ را به جزئی از بدن خود تبدیل کنند، نکاتی را متذکر گردیدم. شاید بهتر باشد که توپ را نه به منزلهی شیئی نهیشده، بلکه به منزلهی آن چیزی که دونالد وینیکاتِ روانکاو «اُبژهی انتقالی» نامیده است در نظر بگیریم، یعنی به عنوان چیزی که در تجربهی شخص، هم پارهای از نَفْسِ اوست و هم بخشی از دنیای بیرون. توپ به دنیای بیرون تعلق دارد، لیکن بهخودیخود شیئی خشک و بیروح و بیاهمیت است. صرفاً از راه تأثیر خلاقانهای که انسان در زمینهای فرهنگی در آن میگذارد است که توپ بااهمیت و معنادار میشود و به عنوان عنصری از فرهنگِ مشترک انسانها نقش اُبژهای را مییابد که هم پارهای از وجود شخص است و هم جدای از وجود او.
با این همه، صَرفِنظر از اینکه توپ به منزلهی اُبژهای محبوب یا مورد تنفر در برهههای خاص مظهر چه چیز میتواند باشد، اساساً موضوع اصلی دربارهی نهی اِعمالشده در فوتبال بیشتر حد و حدود این نهی است و نه محتوای آن. فوتبال منعی فوقالعاده اکید و محدودیتی زیاد را شامل میگردد و به همین سبب این بازی وسیلهای است بسیار مناسب برای اینکه احساس عضویت در جامعه (هر جامعهای) و در واقع احساس انسان بودن را مکرراً تجربه کنیم. به قول معروف، تماشای فوتبال از نان شب هم واجبتر است. …
[تیم برنده و طرفدارانش] با تصویری از جامعه همهویت میشوند، تصویری که این ورزش با آئینها و رویاروییهای پُرکشمکش و از همه مهمتر با نهیها و قواعدش، محمل و محققکنندهی آن است. …
شُکوه فوتبال ناشی از توانایی خاص این ورزش در القاء ابهت تمدن در ما است. فوتبال نیروهای شهوانی و تعرضجویانه را در برابر ما به کار میگیرد، اما به شکلی مهارشده. این بازی همچنین نیروهایی انتزاعی را وارد کارزار میکند (قواعد بازی، داور و خطوط ترسیمشده بر روی زمین) که نیروهای شهوانی و تعرضجویانه هم باید در مقابلشان تسلیم شوند و هم اینکه در چهارچوب آنها تجلی یابند. این کار، تا حدی، حکم آرمانی ساختن جامعه را دارد، جامعه به منزلهی عرصهای که برخی در آن برنده میشوند و برخی هم میبازند، ولی به طور کلی همهچیز در آن عالی است. …
در حیات روانیِ انسان نیز کلاً آن وضعیتی به کمترین میزانِ ممکن بیمارگونه است که تکانهی آرمانیساز تا حد امکان در آن تابع «اصل واقعیت» شود. به بیان دیگر، نقطهی آغاز ما میبایست واقعیتِ موجودِ زندگی باشد و خودشیفتگیمان را نه از راه برساختن تصاویر آرمانی از نَفْسِ کنونی یا آیندهمان، بلکه از راه دستوپنجه نرم کردن با دنیای واقعی ارضاء کنیم. فرهنگ فوتبال بهخودیخود این گرایش را تقویت میکند … فوتبال نمونهای است از اینکه گریزناپذیرترین رفتارها و فراوردههای فرهنگی ما، آنهایی هستند که به نحوی از انحاء ممانعتهای اجتماعی را با تمایلات بدویِ بدنی در هم میآمیزند: نظموترتیب را با شهوت، همکاری را با ستیزهجویی. علاوه بر این، بسط و گسترش فوتبال و تخصصیتر و پیچیدهتر شدن آن باعث تقویت هر دو جنبهی اجتماعی و جسمانی آن گردیده است. فوتبال حرفهای اکنون مستلزم سطح بسیار بالایی از کار جمعیِ تخصصی و مهیّجْ همراه با انواعواقسام بازنمودهای جسمانی است، بازنمودهایی که در تصاویر گوناگونِ قدرتِ بدنی و خلاقیت و استقامت متبلور میشود. …